امّ ابیها

چنان که قصد میسازند از الفاظ ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده ، خلقِ زهرا را

چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را

بضعه منی

همه امور جهان تحت اختیارت بود
ملک به گرد تو هر لحظه بی قرارت بود
از آن زمان که گمانم علی کنارت بود
زمین خاکی ما چشم انتظارت بود

بزم روضه

هر زمانی این دلم میلِ به جنت می کند
فاطمه من را به بزم روضه دعوت می کند

حاجتم را هرکجا بردم جوابم کرده اند
حاجتم را حضرت زهرا اجابت می کند

مادر

نشسته ایم به دیدار صبح خانه ی تو
فدای گوشه ی لبخند مادرانه ی تو

که گفته است که تو بی نشانه ای بانو؟
ندیدم آنچه نباشد در آن نشانه ی تو

یا زهرا(س)

مانند مرغ در قفس بی دانه میمیرم
میسوزم از عشقت چنان پروانه میمیرم
عاقل به دنیا آمدم دیوانه میمیرم
من عاقبت پشت در این خانه میمیرم

ام ابیها

دنیا به چشمش ازتوبهتر را نخواهد دید
عالم دگر مثل تو دلبر را نخواهد دید

دیگر علی بعد از تو روز خوش نخواهد داشت
دیگر کسی لبخند حیدر را نخواهد دید

مدینه غرق عزا

شهرمدینه غرق عزاگشته درغم است
مهمان خانه نبوی کوه ماتم است
زهرا زداغ هجربود دل غمین وزار
باز این چه شورش است که درخلق عالم است

بارِ هجر

شبی که ختم خواهد شد دمِ صبحش به دیداری
هزاران ساعتش وَللّهِ می ارزد به بیداری

سحر از تاب گیسوی‌َت به گوش باد گفتم..،گفت:
عجب یاری عجب یاری عجب یاری عجب یاری

یا زینب(س)

ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب
نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب

نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی
ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب

عصر عاشورا

عصر عاشورا دل اهل ولا آتش گرفت

خیمه‌گاه و چادر آل عبا آتش گرفت

سنگ بر پیشانی شاه شهیدان می‌زدند

طاق ابروها شکست و کبریا آتش گرفت

بغض گلو و اشک یتیم

بعد از تو شور شام غریبان برای من
بغض گلو و اشک یتیمان برای من

شمشیر و تیر و نیزه و خنجر برای تو
در قتلگاه پیکر بی جان برای من

حسین جان

زخم روی تنت آن‌روز که لب وا می‌کرد
مرهم از پنجره‌ی بُهْت تماشا می‌کرد

تا بیایی و قدم‌رنجه به گودال کنی
نیزه بر قامت رعنای تو قد تا می‌کرد

دکمه بازگشت به بالا