شعر مذهبی

کربلا غوغاست

هر شبِ جمعه‌ کربلا غوغاست
شبِ اندوه حضرت زهراست

شب جمعه شب زیارتیِ
حرم پاک سیّد الشهداست

وصال عاشق و معشوق

قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی

ضمانتی است برای سلوک اهل سحر
اگر زمان مناجات چشم تر بدهی

آقاجانم

عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی
من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی

دادی جوابم را تو بی چون و چرا اما
چون و چرا کردم مرا وقتی صدا کردی

بوی بهشت

هر چند انتهای فلک خاک این در است
خاک بقیع بر سر ما تاج دیگر است
بال فرشته منت از این خاک می کشد
جنت کجا به گرد و غبارش برابر است

آه

نام تو را انگار با چشم تر آورده
این روضه خوان که باز حرف مادر آورده

قبر تو را گم کرد ؛ خیلی سخت پیدا کرد
وقتی که خاک از خاک قدری سر در آورده

قبر خاکی

صبا تو که سحر از کوی ما گذر داری..
خبر ز گریه عشاق در سحر داری

به گردن تو فتاده همیشه زحمت من
ببر سلام مرا تا بقیع پیش حسن

بقیع

حتّی بدون صحن و گنبد هم صفا دارد
این خاک غیر از بوی غم بوی خُـدا دارد

مُشتی از آن را چند سال قبل بـو کردم
دیدم که عـطری مـثـل خاک کـربلا دارد

جنت البقیع

در ماتم سرچشمه های پاکیِ خاکی
خون می چکد از زمزم افلاکیِ خاکی
روی دلم حک می کنم..،حکّاکیِ خاکی :
” قربان آن چار آفتاب خاکیِ خاکی “

غرق غربت است اینجا

میشود حال شیعیان بد حال
از ستم های هشتم شوّال
زخم این داغ کاری و سخت است
وَ دهان باز میکند هر سال

جنت البقیع

باز هم روسپید شیطان شد
حضرت فاطمه پریشان شد

سیلی دومی به بار نشست
دست سنگین نتیجه اش آن شد

حسین جانم

هر آنچه غیر غمت را کنار باید زد
شبانه روز دم از زلف یار باید زد

هر آنچه هست به راه تو خرج باید کرد
تمام نیروی خود را به کار باید زد

حال ما خوب است وقتى چشم ما براین دراست

حال ما خوب است وقتى چشم ما براین دراست
بى کریمان بدتر است وبا کریمان بهتر است

برنمیگردد دگر این شب نشینیهاى ما
قبر مادر پیش رو وعمر ما پشت سر است

دکمه بازگشت به بالا