شعر مذهبی

قد کشیدم

قد کشیدم زیرِ این بیرق..شدم حالا چنین
بعدِ عمری..راندن نوکر؟!..شود آیا چنین؟!!

عزّتم را ..آبرویم را… گرفتم از شما…
هر کسی که نوکرت گردد،شود آقا چنین

عفو کن‌

من‌ از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین..
خادم ناقابل این آستان بودم حسین

خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد
سود کردم پیش تو گرچه زیان بودم حسین

دوری حرمت

حسین، کرببلا را به خواب می بینم
ز دوری حرمت بس عذاب می بینم

همیشه گنبد و گلدسته های ایران را
شبیه کرببلا… یا سراب می بینم؟

ما عهد بسته ایم

در تک تک حسینیه ها بند می شویم
اینگونه ما شبیه خداوند می شویم

امروز اگر میان حسینیه گریه ایم
فردا کنار فاطمه لبخند می شویم

مریض عشقم

ازین که غم شده من را نصیب ممنونم
مریض عشقم و من از طبیب ممنونم

از انکه خنده به لبهای سرخ تو انداخت
من از زهیر و بریر و حبیب ممنونم

یا رب

ذکر تو تا می رسد اذکار یادم می رود
می سپارم دل به تو دلدار یادم می رود

بر لبم لَا تَقْنَطُوا مِن رحْمَةِ الله است و بس
آنقدر شادم که استغفار یادم می رود

یا ولی الله

میان حوض دوچشمم دوقطره اشک نمانده
مرا گناه به سوی عذاب هجر کشانده

منم کسی که دو دستش ز دامن تو رها شد
تویی کسی که گدا را جدا نکرده، نرانده

گریه کن

اینجا گدا شد پادشاه و دولتی کرد

خوشبخت هرکه خدمتِ بی مِنتّی کرد

اینجا تباکی های ما را هم خریدند

پس خوش به حال هرکسی خوش خدمتی کرد

حرف دل

شد آغاز حرف دلم با حسن
به زیبایی اش هست زیبا حسن

روی صفحه ی سینه با یا حسن
نوشتیم با خط خوانا حسن

هر نفس هر دم

هر نفس هر دم برایت سینه خواهم زد حسین
در نشاط و غم برایت سینه خواهم زد حسین

از منِ عاشق اگر باشد، به رسم نوکری
روز محشر هم برایت سینه خواهم زد حسین

روضه

بسته شد روز ازل قول و قرارم با حسین

شکر لله!شد مبارک روزگارم با حسین

سینه زنها یا ز نسل جون یا که قنبرند!

خیر دیده قرنها ایل و تبارم با حسین

غم شب های جدایی

وقت است که از چهره ی خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شب های جدایی»

اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران
«چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»

دکمه بازگشت به بالا