شعر مرثیه

غروب بود

غروب بود که آهسته دوره ات کردند
غروب بود که از هر طرف کمین خوردی
غروب بود که نایی به پیکر تو نماند
غروب بود که از اسب بر زمین خوردی

وای حسین (ع)

غروب بود که آهسته دوره ات کردند
غروب بود که از هر طرف کمین خوردی
غروب بود که نایی به پیکر تو نماند
غروب بود که از اسب بر زمین خوردی

السلام علی الحسین

شه به روی زمین بود و سنان
خنده های بلند سر میداد
شعله ی آتش خیام حسین
از رقیه فقط خبر میداد

واویلا

ته گودال خواهری افتاد
ای بمیرم که مادری افتاد

زنده زنده حسین را کشتند
به نفس های آخری افتاد

واویلا

قد غم دال بوده ساعتِ سه
وقت جنجال بوده ساعتِ سه

لشکر مست های کوفه نشین
دور گودال بوده ساعتِ سه

دل مضطرم

بغلم کن که دل مضطر من آشوب است
من اگر سر بدهم قبل تو حالم خوب است

بس کن اینقدر به پیراهن خود چاک نزن
صورت سوخته ات را به روی خاک نزن

سالار زینب(س)

با خدا در حرمت از چه نیایش نکنم
باز همنالهء من شو که فروکش نکنم
چقدر حرف تلمبار شده روی دلم
تو بگو میشود از چشم تو خواهش نکنم؟

سالار زینب

دچارتم توام دچار منی
معلومه خیلی بی قرار منی
معلومه از نگات به قلب صحرا
یه امشبو فقط کنار منی

شب اخر

شب آخر است امشب شب اخر من و تو
چه قیامتی ست اینجا شده محشر من و تو

برویم دربیابان بکَنیم هرچه خار است
نگران بچه ها شد دل مضطر من و تو

حسین من

دچارتم توام دچار منی
معلومه خیلی بی قرار منی
معلومه از نگات به قلب صحرا
یه امشبو فقط کنار منی

آقای من

چشم یک شهر به دست کرم توست حسین
بهترین شادی ما اشک غم توست حسین
سوخت از عمر هرآن لحظه که بی عشق گذشت
عشق نابی که، فقط در حرم توست حسین

اشک روضه

عمرم بدون نوکری ات عزتی نداشت
بی اشک روضه روز و شبم لذتی نداشت
ای شرط توبه ی پدر دور از بهشت
بر ما خدا بدون غمت رحمتی نداشت

دکمه بازگشت به بالا