اشعار محرم

کمان باز شد

کمان باز شد / فراتر ز حد توانباز شد

چنان‌که حسین / پس از ضربه تیر جانباز شد

ببین روضه را / گلو تیر خورد و دهان باز شد

به خون علی / سر بغض هفت آسمان باز شد

شب ظلمانی

شب ظلمانی ما را سحری در راه است

عمه از حال و هوای دل من آگاه است

به امیدی که بیایی ز سفر منتظرم

تا بخواهی غم هجران رخت جانکاه است

زمین گیر

  زندههستم به امیدی که بیایی بابا

باز هم مرغ دلم گشته هوایی بابا

ذکر هر روز و شبم گشته کجایی بابا

شام یا کوفه و یا کرب و بلایی بابا

شرمنده ام حسین

از راه دور نوکر خود را صدا بکن

قدری به این سفیر خودت اعتنا بکن

تنها…شکسته…خسته و شرمنده امحسین

مسلم غریب گشته برایش دعا بکن

کوفه نگو جهنمه

شهادتم مسلّمه نمیخواد….

روضه من مقدمه نمیخواد…

هرچی برات بگم کمه به ولله

کوفه نگو جهنمه به والله

روضه ی ارباب

هیئت – دوباره روضه ی ارباب پاگرفت

باران رحمت دلم از ابتدا گرفت

دست نیاز, زمزمۀ کربلا گرفت

اینجا اگرچه سوخت دل من, شفا گرفت

آرام خواهرم …

چیزی نمانده تا حرم, آرام خواهرم

گریه مکن برابرم, آرام خواهرم

دلتنگِروزهای مدینه شدی, ولی

همراه ماستمادرم, آرام خواهرم

تکه های گمشده

با آسمان قسمت بکن بال وپرت را

بردار از روی زمین چشم ترت را

این تکه های گمشده راز رشیدی ست

یعنی تصور کن علی اکبرت را

چون چاره نیست میگذرم…

با خواهرت چگونه بگویم غم تو را

دق میکند چو بشنود او ماتم تو را

تنها چگونه جمع کنم داخل عبا

از جای جای دشت تن درهم تو را 

چیزی نمانده است …

چیزی نمانده است , سبکبال تان کنند
چیزی نمانده است,که بد حال تان کنند

حرف آخر

یک طرف سرمستی و غوغای عالم گیرشان
یک طرف طومار امضاهای بی تاثیرشان

آمد محرم و …

آمد محرم و همه دم گیر هیئتم
با آه و دیده ی پر نم , گیر هیئتم

دکمه بازگشت به بالا