اشعار محرم

قاعده ی کوفی

اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست

دیگر خبر از لشگر چندصد نفری نیست

وقتی که بیایی ز سفیرت اثری نیست

از او زره و خود و عبا و سپری نیست

 

پیشواز محرم

آماده می شوم که فراهم کنی مرا

خرج عزای ماه محرم کنی مرا

 

آشفته ام؛به سینه زدن عادتم بده

تا بین این  صفوف منظم کنی مرا

 

همت کنید!

کشتی شکسته ایم که بی تاب مانده ایم

آشفته درتلاطم گرداب مانده ایم

 

رحمی کن ای اجل, که طواف حرم کنیم

درحسرت زیارت ارباب مانده ایم

 

شور عاشقی

اهل محل دوباره علم را بیاورید

 رخت عزای حضرت غم را بیاورید

 حی علی البکاء ملائک دهد نوید

 وقتش رسیده دیده و نم را بیاورید

بی بی

بیبی مرا ز خانه ی خود رد نمیکند

درحق این غلام بدش بد نمیکند(۱)

بیبی مرا برای خودش پروریده است

بیبی مرا برای حسینش خریده است

خدا رحم کند

 

لحظه ی وصل رسیده ست خدا رحم کند

نفس روضه بریده ست خدا رحم کند

تویی آن شاپرکِ ناز که بین راهت

دشمنت تار ,تنیده ست خدا رحم کند

آخرین نگاه

 

آرام تر بـرو که توانی نمانده است

تا آخرین نگاه زمانی نمانده است

بگذار تا که سیر نگاهت کنم حسیـن!

یک لحظه بعد از تو نشانی نماندهاست

خروج ارباب بی کفن از وطن…

گل باغ جنان بودیم و رفتیم

پیمبر را نشان بودیم و رفتیم

مدینه ای تمام خاطراتم!

(اگر بار گران بودیم و رفتیم)

از بدر کینه در دل خود پروریده اند

از بدر کینه در دل خود پروریده اند

 آری یزید در پی این انتقام بود

 سر گرم پایکوبی و رقصند شامیان

 بزم و سرور و شور به هر کوی و بام بود

تازه داماد کربلا, حضرت قاسم علیه السلام

وصیت 

 

مرغ باغِ حسنم تشنه ی چشمانِ حسین

 

خون من ریخته بر گوشه ی مژگان حسین

 

با سرشک بصرش کرده وصیت پدرم

 

دل خود وا ننهم از سرِ پیمان حسین

شعر روضه حضرت رقیه (س)

یک نیمه شب بهانه ی دلبر گرفت و بعد

قلبش به شوق روی پدر پر گرفت و بعد

اما نیامده ز سفر مهربان او

یعنی دوباره دل دختر گرفت و بعد

عطرى که از حوالى پرچم رسیده است

عطرى که از حوالى پرچم رسیده است

ما را به سمت مجلس آقا کشیده است

از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا

صد کوچه وا کنید محرم رسیده است

دکمه بازگشت به بالا