شعر مناجات امام حسين (ع)

چون چاره نیست میگذرم…

با خواهرت چگونه بگویم غم تو را

دق میکند چو بشنود او ماتم تو را

تنها چگونه جمع کنم داخل عبا

از جای جای دشت تن درهم تو را 

در یک عبا به سوی حرم میبرم تو را

در بین خنده ها پسرم میبرم تو را

هر جا که بنگرم ز تو بینم نشانه ای

چون چاره نیست میگذرم…میبرم تو را

 

با تو چه کرده اند این گرگ ها علی

خون میچکد ز سُم همه اسب ها علی

این آخرین سفارش بابای پیر توست

در پیش عمه ات نزنی دست و پا علی

 

آه ای پسر به جان پدر شعله ها زدی

آندم که پیش چشم عدو دست و پا زدی

تو میروی قرار دلم با تو میرود

این داغ هجر بر دل بابا چرا زدی…

محمد هاشم مصطفوی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا