شعر شهادت ابن الحسین

حلقه بر در

درب این میخانه را با عشق اکبر میزنم

سرخوش از جام نگاهش حلقه بر در میزنم


از خم گیسوی او دل تا ابد پا بست شد

خنده ی نادیده اش را دید و یکسر مست شد

باب الحوائج علی اصغر(ع)

پره قنداق علی اصغر تو بال من است

زان سبب فطرس پرسوخته دنبال من است

اشک می بارم و این بیت زبانحال من است

سر من مال تو و ابروی تو مال من است

ای شه کرب و بلا پس بده اموال مرا

نوکر اصغرت هستم ببین حال مرا

رضا قربانی

لالا گلم …

طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب

لالا گلم , عزیز دلم , اصغرم بخواب

شرمنده ام که شیر ندارم …به سینه ام

ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب

همان غریب که از هر غریب تنهاتر

همان غریب که از هر غریب تنهاتر

به روی دست خودش برده بود بالاتر

دمی به سمت حرم زد , دمی به لشکریان

کسی که بود از عیسی دمش مسیحاتر

رباب

بر سینه ی من چنگ که تاثیر ندارد

زیرا ز عطش مادر تو شیر ندارد

در خواب تو دیدم که به خون می تپی اما

گفتم به خودم خواب تو تعبیر ندارد

بس کن رباب …

بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است

کم خیره شو به نیزه , علی را نشان نده

گهواره نیست دست خودت را تکان نده

لابلای آن شلوغیها

عاقبت بر سینۀ تو جا گرفت

آنکه آخرسر تو را از ما گرفت

همره خود دشنه ای آورده بود

در همان دم ماجرا بالا گرفت

در اوج غریبی

گفتند که بابای تو تنها شده اصغر

در زیر غم و غصه قدش تا شده اصغر

پلکی بزن و چشم گشا تا که ببینی

چشم پدرت ساحل دریا شده اصغر

داغی است بر دلم که تسلا نمی شود

داغی است بر دلم که تسلا نمی شود

دیگر لب اذان گوی من وا نمی شود

بر سینه از فراق جگر گوشه ی عزیز

زخمی است تا ابد مداوا نمی شود

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد

تیر نگذاشت که یک جمله به آخربرسد

هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

پدرش چیز زیادی که نمی خواست , فرات

یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟

کودک بی شیر

کربـلا آتش به جــــــان آسمانـــــها مـــــی زند

کودک بی شیـــــــــــر را بر دست بابا می زند

شیرخــــــــــواره آمده میــــــــدانُ تیرُ حــــرمله

طعنه بر حرف حسین و مشکِ سقا می زند

گهواره

کاش این قبر تو گم باشد و پیدانشود

اگرم شد سر نبش قبر بلوا نشود

از تو گهواره ای مانده ببرندش غارت

ولی ای کاش سر راس تو دعوا نشود

دکمه بازگشت به بالا