شعر مدح امام جواد

باب المراد

من از ازل گدایم و او از ازل جواد
مثل‌ رضا و مثل‌ خودش‌ بی بَدَل جواد
با روی خوش گذاشت به سائل مَحل جواد
در جُود و در کرم شده ضَربُ المَثَل جواد
((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد))

مستجاب الدعوه

مام مستجاب الدعوه،دلها را هوایی کن
نوای از نفس افتادگان را نینوایی کن

مرا بر سفره ی احسان خود بنشان تمام عمر
ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن

گل شاه طوس

تو مهمان نمودی مرا یک غزل
نشاندی به دل عشق خود از ازل
تو بی مثل و همتایی و بی بدل
تو نوری تو نوری تو خیرالعمل
که شیرین بود از تو کام عسل

عبدالجواد

الا ای مظهر جود خدایی
جوادی حضرت ابن الرضایی
تو عبداللهی و الله مایی
کرامت از شما از ما گدایی..

شعر مدح امام جواد علیه السلام

خوشبخت شد آنکس که گرفتار جواد است
عاشق شدن ما سر اجبار جواد است

عمریست گدائیم ولی غصه نداریم
سقف سرمان سایهء دیوار جواد است

شعر مدح امام جواد

بر شانه دارد بیرقِ شاهِ خراسان را
با هر نگاهش می‌کند تصویر باران را

از کودکی حکمِ ولایش می‌شود اِمضا
در خردسالی می‌کند او کارِ مردان را

ماه فاظمه

ا آن سِخاوت و کَرَم و مِهربانی ات
حَقَّت نبود این همه دردِ نهانی ات

تاثیر کرده زَهر به هَر عضوِ پیکرت
طعنه زَنَد به لاله، رُخِ ارغوانی ات

مبارک ترین مولود

مبارکی تو و خود رزق بی حساب ،جواد
ندیده است شبیه تو را تراب ، جواد

برای وارث جود رضا شدن بی شک
نشد به جز تو کس دیگر انتخاب ، جواد

یا جواد الائمه

باز هم حرف کریم آمد وسط..احیا شدم
قطره بودم قطره ای که واصلِ دریا شدم

بی سرو سامانی ام را هیچ کس دیگر ندید
با نگاهی قدکشیدم سرورِ دنیا شدم..

نهمین خورشیدِ تابان

بسته ام دل را به آقایی که خیلی آشناست
حامی اِبنُ السبیل و یاورِ هر بینواست

نهمین خورشیدِ تابان ست در عرشِ خدا
نهمین آئینه دارِ حضرت خیرالوراست

جواد بن الجواد

آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
دارد زیادش می کند لطف زیادت

آقا منم… آن رختْ پاره… پا برهنه…
آن شب ، شب جمعه مرا که هست یادت!

عریضه

دست کریم، روزی من را زیاد داد
آبی طلب نکردم و دیدم مُراد داد
از خالِ هاشمیِ لبش کعبه ساختم
ما را حکایتِ سر زلفش به باد داد

دکمه بازگشت به بالا