شعر مدح اهل بیت

ناد علی

دانه را صیاد می پاشد، کبوتر میخورد
زحمتش را می کشد مولا و نوکر میخورد

خلقتم دست خدا بود و علی و فاطمه
ریشه ام حتماً به سلمان یا ابوذر میخورد

یا علی

حتما نباید معجزه شق القمر باشد
یا اینکه اعجاز عصا مار دوسر باشد

آنچه خدا خواهد همان مقدور خواهدشد
هر معجزه با آن پیامش معتبر باشد

آقای جهان

فکر غزلی بودم و نزدیک اَذان شد
شعری به لبم آمد جاری به زبان شد
سنگی که تو کردی نظرش دُرِّ گِران شد
“هرکس که گدای تو شد آقای جهان شد”
سرچشمه ی جوشانی و خود آب حیاتی
مولایی و شایسته ی ختم صلواتی

بال جبرئیل

یک ذره از نگاه علی آفتاب شد
انگور بوسه زد به ضریح و شراب شد
مارا ز خاک پای علی آفریده اند
پس با همین حساب علی بوتراب شد

گریه عشاق

صبا تو که سحر از کوی ما گذر داری..
خبر ز گریه عشاق در سحر داری

به گردن تو فتاده همیشه زحمت من
ببر سلام مرا تا بقیع پیش حسن

عطرِ نفسش

آن که عطرِ نفسش میکده ها را پر کرد
بیشتر از همه پیمانه‌ی ما را پر کرد

در غم دوریِ او، باز پریشان شده ایم
ناله‌ی هر شبِ ما ارض و سما را پر کرد

داغ عشقت

داغ عشقت پخته کرده عاشقانِ خام را
نوجوانانِ کهنسالِ اسیرِ دام را

می گسارانِ غمت را حاجتِ انگور نیست
اشک ما پُر میکند صد کوزه ی خیام را

مولای قدسیان

مولای قدسیان شاهنشه جهان
ای امن و ای امان ای روح و ای روان
ابروی تو بود محراب عاشقان
خاک رهت بود مافوق اسمان
ای بر جهان نگار یا مرتضی علی

عشق

عشق یعنی تا نَفَس باقی ست مثل شهریار
روز وشب نام علی را می برم با افتخار
گفته در وصفِ شکوهِ او خود پروردگار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

به صف حشر

خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد

جز گریه طفلانه ز من هیچ نیاید
دیوانه محال است خطر داشته باشد

جانم حسن

نا امیدی نبود نزد گدایان حسن
دست ما را برسانید به دامان حسن
نشنیده است کسی خواهش روزی از ما
می رسد روزی ما صبح و شب از خوان حسن

کریم ابن الکریم

اول برایت ساختم یک مشهد فرضی
یک صحن با ده ها رواق و مرقد فرضی

هستی کریم و درخیالم رفت بالاتر
از حد معمولی خود آن گنبد فرضی

دکمه بازگشت به بالا