داد در راه حسینش اقتداری را که داشت
شد خزان آهسته آهسته بهاری را که داشت
مثل پروانه به دور شمع روی شاه گشت
دور کعبه ساخت آن خط مداری را که داشت
داد در راه حسینش اقتداری را که داشت
شد خزان آهسته آهسته بهاری را که داشت
مثل پروانه به دور شمع روی شاه گشت
دور کعبه ساخت آن خط مداری را که داشت
دیشب تمام بال و پرم سوخت ای عمو
در بین شعله موی سرم سوخت ای عمو
آتش به جان خیمه که افتاد در غروب
دیدم تمام دور و برم سوخت ای عمو
آمدی تا با سر خونی تو سامان بگیرم
خون حلقوم تورا با گوشه دامان بگیرم
جان من برلب رسید از بس کتک خوردم پیاپی
چشم خود را بازکن شاید دوباره جان بگیرم
باید امشب خوابمو نگه دارم
چشای پُر آبمو نگه دارم
حق بده ، نمیتونم با کف دست
کاملاً حجابمو نگه دارم
خورشیدِ من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه
نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه
دنبال آب گشتم و سهمم سراب شد
دنیای کودکانه ام اینجا خراب شد
از بس که من بهانه ی بابا گرفته ام
حتی دل خرابه برایم کباب شد
بی تو پنهان کردن بغض گلو مشکل شده
زندگی دور از تو و دور از عمو مشکل شده
گریه کردم! آمدی با «سر»…خدایا حاجتم-
-شد برآورده، اگر چه آرزو مشکل شده
یا جمع کن خاکستر افتاده ام را..
یا بوس کن بال و پر افتاده ام را
آن روکش روی طبق را بر سرم کن
پیدا نکردم معجر افتاده ام را
پس از تو تازه فهميدم كه اصلاً درد يعني چه
بيابان، گم شدن درشب و آه سرد يعني چه
يكي پيدام كرد و دخترت را…نه نميگويم !
كبودم ، ليك ميدانم دگر نامرد يعني چه
خوشآمدی به خرابه
هزارشکر که باسر، سری زدی به خرابه
به احترام تو امشب
وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه
با آتش خیمه، تن اهل حرم سوخت
بابا کجا بودی، نبودی معجرم سوخت
از داغ هجرانت، چهل منزل، شب و روز
آن قدر گریه کرده ام، پلک ترم سوخت
وقتی که شده فاطمه الگوی رقیه
داده ست فلک تکیه به زانوی رقیه
ماه ست گدای سر بازار نگاهش
خورشید بود مشتری کوی رقیه