شعر شهادت حضرت رقيه (س)

دختر بابایی حرم

دنبال آب گشتم و سهمم سراب شد
دنیای کودکانه ام اینجا خراب شد

از بس که من بهانه ی بابا گرفته ام
حتی دل خرابه برایم کباب شد

در آن غروب غم زده یادم نمی رود
تا چشمهای دختر تو گرم خواب شد…

رفتی … رقیه وقت خداحافظی نبود
رفتی … ندیدن تو برایم عذاب شد

رفتی و سهم دختر بابایی حرم
بعد از تو ترس و دلهره و اضطراب شد

تا دور دید چشم عموی مرا عدو
آزار کودکان زبان بسته باب شد

یک مرد هم نبود بگوید چقدر زود
بی حرمتی به آل پیمبر ثواب شد

حالا که روی دامن من آرمیده ای
با من سخن بگو …، دلم از غصه آب شد!

باور نمی کنند که طفلی سه ساله ام
از بس که رنج های دلم بی حساب شد

حالا که بوسه بوسه به زخم تو می زنم
انگار طعم خون دهانم گلاب شد

باید برای مرگ رقیه دعا کنی
شاید شبیه مادر تو مستجاب شد…

 هادی ملک پور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا