بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
عزیز فاطمه از اسب بر زمین افتاد
قسم به اشهد ان لا اله الا الله
همین که خورد زمین مادرش رسید از راه
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
عزیز فاطمه از اسب بر زمین افتاد
قسم به اشهد ان لا اله الا الله
همین که خورد زمین مادرش رسید از راه
یک جای سالم در بدن دیگر نداری
جایی برای بوسه بر پیکر نداری
با گوش هایم میشنیدم من که گفتند
یابن علی سر را بذاری بر نداری
این نیزه های در بدنت میکشدمرا
این لخته خون دردهنت میکشد مرا
ای سروناز منچقدر قطعه قطعه ای
این پاره پ ا رهپ ا ره تنت میکشد مرا
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن
چیزی نمانده است , سبکبال تان کنند
چیزی نمانده است,که بد حال تان کنند
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن
یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت
او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید
از نگاه زینب کبری خجالت میکشید
جانبازی یادشان ندهی گریه میکنم
اذن جهادشان ندهی گریه میکنم
وقتی تمام لشگریان هار میشوند
دور و بر عمو همه خونخوار میشوند