علیرضا خاکساری

رفتی سفر

رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو

دق می کند بعد از تو و آب آور تو

پای برهنه سر برهنه روی ناقه

منزل به منزل من به دنبال سر تو…

گل پسران زینب

 آورده ام نذر علی اکبرش کنم

نذر علی نشد سپر حنجرش کنم

گل های باغ زندگی ام را یکی یکی

نذر دهان خشک علی اصغرش کنم

بیا برگردیم

کربلا منتظر ماست(۱) ….. بیابرگردیم !!

به خدا محشر کبری ست بیا برگردیم

چه کنم شور عجیبی به دلم افتاده

دیده ام چشمه ی دریاست بیا برگردیم

طلیعه ی محرم

بر مشامم می رسد بوی محرم ای خدا

ترسم از این است محرم را نبینم ای خدا

شکر نعمت نعمت ام افزون کند حالا بگو

من چگونه شکر این غم را نمایم ای خدا

جنس درهم

فصل نبوغ گریه کنان ات محرم است

آری محرمی که پر از غصه و غم است

در پای روضه های شما ای امام اشک

حتی اگر که جان بدهم باز هم کم است

قاعده ی کوفی

اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست

دیگر خبر از لشگر چندصد نفری نیست

وقتی که بیایی ز سفیرت اثری نیست

از او زره و خود و عبا و سپری نیست

 

همه کاره

شعر من از کرم اوست که ارزش دارد

این جهان از قدم اوست که ارزش دارد

هیئت ام با علم اوست که ارزش دارد

خادمی حرم اوست که ارزش دارد

 

این عالم

ذوق و شوق و طراوت ام با تو

رونق شعر هیئت ام با تو

هرچه باشد من از تو میگویم

سربلندی و عزت ام با تو

حال و روز کوفه

بعد از نماز نافله ی شب دلم گرفت

تا صبح از غم تو مرتب دلم گرفت

با دیدن سواره و مرکب دلم گرفت

آقا فقط به خاطر زینب دلم گرفت

 

سینه میزدی

بس که میان اهل مدینه زبان زدی

ماندم حسینی یا حسنی یا محمدی

یابن علی چندم این خانواده ای

یا نه علی عالی اعلای سرمدی ؟؟

به روی پشت بام

دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود

یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود

دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند

از دل حساس و حق گویش مشخص میشود

آقای مظلوم

بغداد هم از حال و روزش بی خبر بود

تنها تر از تنها و قلبش پرشرر بود

در کنج حجره بی کس و بی یار و مونس

دور از وطن افتاده و خونین جگر بود

دکمه بازگشت به بالا