شعر شهادت حضرت رقيه (س)

رنگین کمان زینب

شهزاده امدارای چندین منصب هستم

تنها دلیلگردش روز و شب هستم

یا اهلالعالم من حسینی مذهب هستم

این روزهارنگین کمان زینب هستم 

دور و برچشمانم آبیْ آسمانی ست

پیشانی امنیلی و رویم ارغوانی ست

 

هرچندپروبالم شکسته استوارم

مانند کوهیبا صلابت باوقارم

منزل به منزلآمدم دنبال یارم

از گریه هایمتا ابد دست برندارم

 

ریحانه ی شاهشهید کربلایم

بااشک و آهم انقلابی مینمایم

 

من روزگاریهمنشین یاس بودم

راوی شور عشقبا احساس بودم

من افتخارشانه ی عباس بودم

بر چادرم ازکودکی حساس بودم

 

آمد سرم ازآنچه میترسیدم آخر

توپ وتشر با تازیانه دیدم آخر

 

آنچه نبایستیشود شد بین بازار

دستی به رویما بلند شد بین بازار

روزی مان مشتو لگد شد بین بازار

تفریحشان هم حرف بد شد بین بازار

 

با تهمت و باناسزا و بد دهانی

رقاصه هایشام کردند چشم چرانی

 

هُو میکننددیگر مرا هم بازیانم

وقتی که چونمادربزرگم قدکمانم

نه آب و نانیمانده نه تاب و توانم

خشکیده نایماز عطش , حتی لبانم

 

میسوزد ومیسوزد و میسوزد هر روز

وای از سنانو هتک حرمت های دیروز

 

نه… نهنگویید باز فردا خواهد آمد

از آسمان آنسوی ابرا خواهد آمد

من خواب دیدم”یابن الزهرا” خواهد آمد

امشب یقیندارم که بابا خواهم آمد

 

چشم انتظارماز سفر بابا بیاید

باپای خودشدشد نشد پس با…بیاید

 

او آمد ودستی به روی سر کشیدم

دستی به رگهایی که از حنجر…کشیدم

آهی شررباراز دل مضطر کشیدم

یک یاحسینگفتم همانجا پر کشیدم

 

گفتم به عمهزود رفع دردسر کن

زودی بروغساله ای راهم خبرکن

 علیرضا خاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا