سالیانی ست که بر قبله ی ری رو کردم
دست من نیست , به احسان شما خو کردم
هر سلامی به تو دادیم , حسن داده جواب
بی سبب نیست که در صحن تو هوهو کردم
سالیانی ست که بر قبله ی ری رو کردم
دست من نیست , به احسان شما خو کردم
هر سلامی به تو دادیم , حسن داده جواب
بی سبب نیست که در صحن تو هوهو کردم
فصلِ فصل الخطاب می آید
دارد عالیجناب می آید
دود اسفند عرشیان پیداست
بوی مشک و گلاب می آید
تیغ جلاد به خونش تر شد
غنچه ای وا نشده پرپر شد
شک ندارم که از آن ضربه ی در
محسن از فاطمه زخمی تر شد .
علیرضا وفایی خیال
برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم عقیق میخواهم
عطای چشمه ی اشکی… شهید اشک روان
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم
گیسوی آرامش به دست باد افتاد
راه گریز صید بر صیاد افتاد
آتش ز خرمنگاه سینه زد زبانه
بر پیکر توحید خورده تازیانه
بکش تو تیغ وببین چندحنجر آماده است
برای چوبه ی چوگان تو سر آماده است
زمین توان تحمل نداشت جلوه کنی
برای محشر روی تو محشر آماده است