محمد سهرابی

حضرت مادر

تو را کدام مدیح آورم که شخص رسول
توراست همسر و دختر توراست شخص بتول

زبان به اشهد اگر وا کنی کرامت توست
فروع حسن تو کافی است بر قبول اصول

ﺣﺪﯾﺚ ﮐﺎﻣﻞ ﻟﻮﻻک

زﻫﯽ ﮐﻮی ﮐﺴﯽ ﮐﺰ ﺧﻮن ﺑﻮد آب ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﺶ
ز ﺳﺮﻫﺎی ﻋﺰﯾﺰان ﭼﯿﺪه ﮔﻠﺪان ﮔﺮد ﻣﯿﺪاﻧﺶ

ﺑﻪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻣﯽ‌ﺷﻮد ﻣُﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻠﻮه
ﺗﺸﺮف‌ﻫﺎی آﺋﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﺷﺒﻨﻤﺴﺘﺎﻧﺶ

آقای من

ای خفته در مزار سر از خاک کن برون
احوال چاکران تو بعد از تو در هم است

از دجله و فرات گذر کن به ملک پارس
کاین‌جا برآن جناب رفاهی فراهم است

به صف حشر

خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد

جز گریه طفلانه ز من هیچ نیاید
دیوانه محال است خطر داشته باشد

احوال چاکران

ای خفته در مزار سر از خاک کن برون

احوال چاکران تو بعد از تو در هم است

از دجله و فرات گذر کن به ملک پارس

کاین‌جا برآن جناب رفاهی فراهم است

یا قاسم ابن الحسن(ع)

تا به دربند شمیران سر فرو برد آن عزیز
خاک دربند شمیران بر تن تهران سر است

از بزرگان جز بزرگی کی بماند در جهان
سبط اکبر هر چه از خود می گذارد اکبر است

آفتابِ غدیر

لم داده ام به تکیه گه “لن ترانی” ات
من سخت راحتم که ندارم نشانی ات

اول تو از پیاله ی هستی چشیده ای
ما نیز می خوریم زجام دهانی ات

من از ضریح زلف تو حاجت گرفته ام

 

 

شایسته است اگر تو سر حرف وا کنی
مثل قدیم, شوهر خود را صدا کنی

اینگونه که نمی شود ای باوفا عروس
در خانه ام برای وفاتت دعا کنی

یا صاحب الزمان

یا دَمِ هوی کسی یا دم تیغ دو سری
بر دل خسته‌دلان می‌کند آخر اثری

سال‌ها حلقه زدم بر در میخانه‌ی تو
که مگر بوسه زنم دست تو را پشت دری

آقای من

ای زلف تو هم هندسه هم شخص مهندس
تاریخ بنا از مژه فرمود مؤسس

ما جز الف قامت تو هیچ نگفتیم
شد دال در این مساله بالای مدرس

شعر مناجات امام حسین(ع)

ای کشته مژگان سیاه تو سپاهی
ما نیز هلاکیم, به ما نیز نگاهی

از ما که سیاهیم مگردان نظر خویش
بگذار بیفتند سیاهان به سیاهی

روضه حضرت زهرا(س)

امروز که جز عشق تو پندار ندارم
جز جان به قدوم تو سزاوار ندارم
اى دلبر من غیر تو دلدار ندارم
با غیر تو اى شیر خدا کار ندارم

من فاطمه‏ ام واهمه از نار ندارم

دکمه بازگشت به بالا