شعر شهادت امام حسن (ع)

آنقدر کریمی

عشقی که به دل کاشته بودی ثمر آورد
هم آه شب آورد هم اشک سحر آورد

آنقدر کریمی که گدا از سر کویت
از آنچه دلش خواسته هم بیشتر آورد

شرمنده اگر دیده ی پر اشک ندارم
نوکر به عزای تو همین مختصر آورد

غم پیش دل ریش تو ای مرد، کم آورد
صبر تو دگر حوصله ی صبر سر آورد

گیسوی سپیدت خبر از داغ جگر داد
غم هرچه که آورد به روی جگر آورد

سر بسته بگو پاسخ این پرسش ما را
تا خانه چرا مادر خود را پسر آورد؟

دستی به روی جام غرورت ترک انداخت
آن دست که پشت در خانه شرر آورد

سم تا جگرت دید، خجالت زده تا تشت
از کوچه و آن صورت نیلی خبر آورد

در لحظه تشییع تو از کینه، سپاهی
با تیر و کمان پیرزنِ فتنه گر آورد

“یافاطمه” می گفت حسین بن علی با
هر تیر که از سینه و پهلوت در آورد…

 مرضیه نعیم امینی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا