شعر مصائب اسارت شامشعر مصائب اسارت كوفه

ای وای بر من

در نیزه می آید سرت, ای وای بر من

مانده به صحرا پیکرت, ای وای بر من

چون خانه ما در مدینه, خیمه ها سوخت

با ناله های مادرت, ای وای بر من

گهواره رفتُ و در هوای گوشواره

چنگ است و گوش دخترت, ای وای بر من

خیره به انگشت و نگینش ساربان است

وای از تو و انگشترت, ای وای بر من

وا شده به رویم آب, اما روی نیزه

پهلو زده آب آورت, ای وای بر من

گم شده میان نیزه ها جسم شریفت

حرفی بزن با خواهرت, ای وای بر من

بی تو از اینجا رفتنم امکان ندارد

همراه هستم با سرت, ای وای بر من

بر روی نیزه سنگ خوردی تا بخواند

عهد و فرج سرلشگرت, ای وای بر من

 حسین ایمانی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫4 دیدگاه ها

  1. درعرش مجلس غم أرباب عالم است

    مشكى بپوش اى دل شيدا محرم است

    غش كرد فاطمه به خدا محتشم بس است

    باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
    سلام.
    التماس دعا
    ياعلي

  2. السلام عليک يا ابا عبدالله …
    عالم همه قطره و درياست حسين ، خوبان همه بنده و مولاست حسين ، ترسم که شفاعت کند از قاتل خويش ، از بس که کَرَم دارد و آقاست حسين
    با سلام خدمت شما دوست گرامي پيشاپيش ايام غم و غربت سيد وسالار شهيدان رو به شما تسليت مي گم
    با پاوري تحت عنوان روزشمار دهه اول محرم به روزم
    يا حق

  3. سلام
    فصل عزا آمد و دل غم گرفت
    خيمه ي دل بوي محرم گرفت
    زهره ی منظومه ی زهرا حسین
    كشته ی افتاده به صحرا حسین
    دست صبا زلف تو را شانه كرد
    بر سر نی خنده ی مستانه كرد
    چیست لب خشك و ترك خورده ات ؟
    چشمه ای از زخم نمك خورده ات
    روشنی خلوت شب های من
    بوسه بزن بر تب لب های من
    تا ز غم غربت تو تب كنم
    یاد پریشانی زینب كنم
    آه! از آن لحظه كه بر سینه ات
    بوسه نشاندند لب تیرها
    آه! از آن لحظه كه بر پیكرت
    زخم كشیدند به شمشیرها
    آه! از آن لحظه كه اصغر شكفت
    در هدف چشم كمانگیرها
    آه! از آن لحظه كه سجاد شد
    هم نفس ناله ی زنجیرها
    قوم به حج رفته به حج رفته اند
    بی تو در این بادیه كج رفته اند
    كعبه تویی كعبه به جز سنگ نیست
    آیینه ای مثل تو بی رنگ نیست
    آینه ی رهگذر صوفیان
    سنگ نصیب گذر كوفیان
    كوفه دم از مهر و وفا می زدند
    شام تو را سنگ جفا می زدند
    كوفه اگر آینه ات را شكست
    شام از این واقعه طرفی نبست
    كوفه اگر تیغ و تبر زین شود
    شام اگر یكسره آذین شود
    مرگ اگر اسب مرا زین كند
    خون مرا تیغ تو تضمین كند
    آتش پرهیز نَبُرّد مرا
    تیغ اجل نیز نَبُرّد مرا
    بی سر و سامان توام یا حسین
    دست به دامان توام یا حسین
    جان علی سلسله بندم مكن
    گردم و از خاك بلندم مكن
    عاقبت این عشق هلاكم كند
    در گذر كوی تو خاكم كند
    ساقی لب تشنه لبی باز كن
    سفره ی نان و رطبی باز كن
    شمه ای از زخم دلت بازگو
    نكته ای از نقطه ی آغاز گو
    قوم به حج رفته چو باز آمدند
    بر سر نعشت به نماز آمدند
    قوم به حج رفته تو را كشته اند
    پنجه به خوناب تو آغشته اند
    سامریان شعبده بازی كنند
    نفی رسولان حجازی كنند

    "زنده یاد حاج محمدرضا آقاسی"

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا