شعر شهادت حضرت رقيه (س)

بابا حسین

ای سری که در سحر با دخترت هم صحبتی
شب نرو جای دگر، شام غریبان دعوتی

به عمو جانم بگو شد مجلس تدفین بیا
غیرت الله حرم، از نیزه ها پایین بیا

ای که جاری در نگاه توست ، صد دریا غزل
وقت غسل من شده، آبی بیاور لااقل

گوش من پاره ست ای پاره بدن ، کم آه کن
رو به قبله نه ، سرم را رو به قتلگاه کن

هر تکان این بدن ، دردسر تلقین شود
خاک را طوری نریزی سینه ام سنگین شود

خاک، من را از تو دورم کرده هق هق می کنم
زود از بالای قبر من نری ، دق می کنم

ای کسی که هر خزانی را بهارش می کنی
ترس از تاریکی من را چه کارش می کنی

بر مزارم آمدی، با یک لب بهتر بیا
فاتحه خوان رقیه ، با علی اصغر بیا

وارث روی کبود مادرت زهرا منم
سفره داری که گرسنه رفت از دنیا منم

آسمانی بودم و ویرانه ماوای من است
قبر پروانه ست هرجایی که شمعی روشن است

ناصر دودانگه

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا