شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

باشد نمان

باشد نمان،باشد برو،باشد رهایم کن
یک بار دیگر جان من بابا صدایم کن

این آخرین عمری ببین بر زانو افتادم
پاشو عصای دست من کاری برایم کن

سرنیزه ها رفته به داخل درنمیاید
خورده گره در کار من بابا دعایم کن

این بددهن ها مسخره کردند اشکم را
پاشو مرا از شمر و از خولی جدایم کن

ناموس ما از خیمه زد بیرون علی.. بد شد
زنده بمان و چاره ای بر غصه هایم‌ کن

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا