شعر عيد غدير خم

بذر مهرت

بذر مهرت

بس که از مهرت جنون در کار مجنون ریخته
کاسه کاسه از دو چشمش خون به هامون ریخته

هر کجا روید نهالی برگ و بارش حیدری است
بذر مهرت را خدا در جان گردون ریخته

عارفان در خاک تو افتاده و آقا شدند
بی تو نرخ عالمان حتی فلاطون ریخته

مهر تو بالاترین سرمایهء عمر من است
حق به پایم از ولایت گنج قارون ریخته

شاعران وامانده در اوصاف قَدرَت بس ز تو
در دل هر ذره ای دریای مضمون ریخته

بحر سرخی ساختی از ناکثین روز جمل
تا کجا شمشیر عدل آسای تو خون ریخته؟

بر ضریحت نقش انگور است و زین جوش خموش
عاشقان دانند می صد کاسه بیرون ریخته

 داریوش جعفری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا