شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

زخمی خاطرات

زخمیِ خاطرات سی ساله
چشم بر قاب آسمان دارد
این محاسن سپیدِ اشک‌آلود
در دلش داغِ یک جوان دارد

آهِ او آتشی‌ست بر کوفه
هر تپش مقتلی‌ست مکشوفه
قلب او در مدینه مدفون است
گوشه‌ی سینه روضه‌خوان دارد

زندگی بسکه سخت می‌گذرد
باید از روزگارِ خود برود
او که در چشم‌های تر خار و
در گلو زخمِ استخوان دارد

درِ خانه چه مهربان شده است
ذکر او هم «نرو بمان» شده است
باز هم روضه؛ باز امشب هم
با درِ خانه داستان دارد

مسجد کوفه نیز فهمیده
قاتلی زیر سقف خوابیده
ذکر «امشب نیا» به لب جای
«بشتابیدِ» در اذان دارد

ساعتی بعد، خون که جاری شد
تن محراب، روضه کاری شد
همه دیدند روضه مکشوفه‌ست
زخم شمشیر هم زبان دارد

آن طرف بین عرش، غوغا شد
تا خدا بیقرار زهرا شد …
گفت، آماده‌ی وصال شوید
صاحب خانه میهمان دارد

رضا قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا