شعر عصر عاشورا و شام غريبان

برخیز همسفر

ای سربریده بال و پرم را نگاه کن
داغی که مانده بر جگرم را نگاه کن
پاشو کمک بده که سوار شتر شوم
نامحرمان دور و برم را نگاه کن

با شمر و حرمله طرف کوفه میروم
برخیز همسفر سفرم‌ را نگاه کن

رفتم پی لباس تو اما مرا زدند
بر روی گونه هام ورم‌ را نگاه کن

عباس را بگو که زمین خورد زینیت
حالا کبودی کمرم را نگاه کن

ای آفتاب کم‌ به تن دلبرم بتاب!
ای آفتاب چشم ترم را نگاه کن!

چادر نماند تا بکشم روی پیکرت
شرمندگی اهل حرم را نگاه کن

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا