شعر ولادت حضرت زهرا (س)

بهار بی خزان آمد

زمستان دوره اش سر شد ، بهار بی خزان آمد
تمام علت خلق ِ کران تا بی کران آمد

چه غوغایی شده بر پا ، که دنیا آمد امشب که
سراسیمه جنان بهر زیارت بر جنان آمد ؟!

همان که چون شب قدر است قدرش تا ابد پنهان
همان که چون خدا دارد نشان در بی نشان آمد

نماید نوش جان قرآن ، سه جرعه آیه ی کوثر
بگو بر ابتران نسل ِ رسول انس و جان آمد

بزن بر طبل شادی شیعه ی اثنی عشر امشب
دلیل محکم حق بودن ِ آیینمان آمد

مبارک باشد عید سهله ای ها ، جمکرانی ها
که امشب الگوی آقای ما صاحب زمان آمد

خدا پر کرده از عطر گل یاسش دو دنیا را
دهد جور دگر امشب جواب مادری ها را

به عشق تو خدا بخشید بر فردوس، کوثر را
نمی بیند دو عالم تا قیامت از تو بهتر را

تو دنیا آمدی گویی ، فقط کفوت علی باشد
نباید با کسی جز تو ، برابر کرد حیدر را

برای شرح قدری از ، کتاب قدر تو مادر
یقین دارم خدایت آفریده روز محشر را

نگاهت نه ، خودت نه ، رشته ای از چادرت کافی است
کند تا که مسلمان در شبی ، یک ایل ، کافر را

مقام چادر تو نه ،مقام چادر فضه
به مِن مِن بی شک اندازد زبان اهل منبر را

کسی که خورده شیر پاک ، غیر از روز میلادت
نداند روز مادر مطمئنا روز دیگر را

سلام ای بهترین چاره ، سلام ای بهترین یاور
چه بیچاره است آن کس که ، نمی گوید به تو مادر

خوشا بر آنکه یار او ، شود زهرای مرضیه
قرار او ، بهار او شود زهرای مرضیه

کسی که چون خدیجه ، خرج دین دار و ندارش شد
همه دار و ندار او شود زهرای مرضیه

و تنها حکمت تنهایی مولای ما این است
که تنها بی قرار او ، شود زهرای مرضیه

یقین دارم که بر عهده ، بگیرد کل عالم را
کسی که عهده دار او ، شود زهرای مرضیه

خوشا بر آن شهید ِ مادری ِ بی پلاکی که
همه ایل و تبار او ، شود زهرای مرضیه

امید ِ زندگی بخشد جهان را جمعه تا جمعه
جهانی که مدار او ، شود زهرای مرضیه

جهان یک جمعه می بیند امید آخر ما را
خدا رسوا نماید قاتلین مادر ما را

علی گویان ِ عالم را ، شفاعت می کند زهرا
علی گویان ، قیامت را ، قیامت می کند زهرا

هزار و چهار صد سال است با این قبر پنهانش
ز آن دو دارد اظهار برائت می کند زهرا

الا ای شیعه بعد از هر ، نماز خویش لعنت کن
همان ها را همان ها را که لعنت می کند زهرا

اگر لب تر کند بانو ، علی محشر کند بر پا
به سلطان ولایت هم ، ولایت می کند زهرا

اگر عیسی سخن گفته است در گهواره ای مردم
تکلم روزها قبل از ولادت می کند زهرا

خدا هر وقت می نازد به خود گویند عرشی ها
یقینا در زمین دارد عبادت می کند زهرا

همانند خدایش بی همانند است این بانو
نگو فخر زنان ، فخر خداوند است این بانو

منم مدیون ِ چشمان ِ حسین و مجتبی مادر
مسلمانم مسلمان ِ حسین و مجبی مادر

صفایم کربلا گشت و ، مدینه مروه ام باشد
منم یک عمر حیران ِ حسین و مجتبی مادر

اگرچه دامن آلوده ، اگر چه روسیاه اما
بُوَد دستم به دامان حسین و مجتبی مادر

گهی یاد حرم گریم ، گهی یاد کفن گریم
پریشانم پریشان حسین و مجتبی مادر

دوشنبه در مدینه یا ، شب جمعه دم مقتل
صدایم کن مرا جان حسین و مجتبی مادر

به جان حضرت حیدر ، مرا هم در صف محشر
بخوانم دیده گریان ِ حسین و مجتبی مادر

زبان از شرح غم های دو آقازاده ات شد لال
بمیرم از کدامین غم ، غم آن کوچه یا گودال ؟

 محمد حسین رحیمیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا