شعر شهادت حضرت عباس (ع)

جانم به قربانت

تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت
خداوند آسمان هارا درآورده به فرمانت

مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی
که میخوانند خود را ارمنی ها هم مسلمانت

حسین ابن علی(ع)که عالمی هستند قربانش
به تو گفته برادر جانِ من، جانم به قربانت

همه دیدند دست از هر تعلق در جهان شستی
همینکه رفت در آب فرات آن روز دستانت

به دوش خود کشیدی بار سنگین امانت را
دو دستت را فدا کردی و ماندی پای پیمانت

نداری دست در پیکر ولی بنگر که این لشکر
هراسان است سرتاسر ز چشمان رجز خوانت

همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک میدیدی
گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت

عجب حسن ختامی داشتی که در دم آخر
به جای مادرت ام البنین، زهراست مهمانت

از اول جان تو تنها برادر بود تا آخر
که گفته در دل میدان گذشتی راحت از جانت؟

برای اینکه در راه حسین ِفاطمه باشم
الهی که بماند تا ابد دستم به دامانت

 احمد جواد نوآبادی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا