شعر شهادت حضرت عباس (ع)

علمدار

زمین می‌لرزد از سنگینی باری که من دارم
شبیه شانه‌ی از داغ، سرشاری که من دارم

خسوفِ صورتت خورشید را خاموش خواهد کرد
بتاب ای ماهِ زخمی در شبِ تاری که من دارم

به گوشِ شیرخوارم گفتم: «آری زنده می‌مانی»
فقط با آب، می‌آید؛ علمداری که من دارم

بیا برگرد، جان خواهرم؛ برگرد، جان من !
ببین ناموسِ خود را پشتِ اصراری که من دارم

نترس از آبروی آب، پیش دختران من
بترس از دشمنانِ دخترآزاری که من دارم

طلب دارند، جانم را؛ ولی بعدش چه ؟ می‌دانی ؟!
به «جان» راضی نخواهد شد طلبکاری که من دارم

بیا تا از کنیزی دور، باشد طفل معصومم
بمان؛ ثابت بکن کذب است، اخباری که من دارم

 رضا قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا