شعر وروديه محرم

جانم حسین

آری اگرچه دست هجران بسته بالم را
بستم کنار مرقدت پای خیالم را

روزی که از داغ تو گریه می‌کنم خوبم
از وضع چشمم می‌توان فهمید حالم را

باکی ندارم از تباکی وقت بی اشکی
کافی است که زهرا ببیند قیل و قالم را

سینه کبودت بودنم هم ماجرا دارد
بر گردنم انداخته زهرا مدالم را

از کل قبرستان عذاب قبر بردارند
با من اگر در قبر بگذارند شالم را

رد می‌شدم از محفلی و می‌شنیدم شمع
در محضر پروانه‌ها میزد مثالم را

از شستن دیگ غذای نذری روضه
دارم تمامی مقامات کمالم‌ را

هر چه که دارم از بساط روضه‌ات دارم
از برکت روضه گرفتم رزق سالم را

گفتند از هرم عطش گل های باغت سوخت
داغ گلستان تو سوزانده‌ست عالم را

نیزه کجا و حنجر شش ماهه‌ی تشنه؟
عباس گریه می‌کند بر نی سوالم را

گروه شعر یا مظلوم

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا