شعر شهادت حضرت رقيه (س)

حسین من

من به جز این روضه ها جایی ندارم خانه؛ نه!
کفتر جلد تو جز اینجا ندارد لانه؛ نه!

دیدن معشوق، طبعاً باعث دیوانگی‌ست
می شود آیا تو را دید و نشد دیوانه؟ نه!

از همان بدو تولد عاشقت گشتم حسین
داستان عشق من با تو نبود افسانه؛ نه!

در طریق نوکری جُون است پرچمدار من
نوکری را میدهم بر منصب شاهانه؟ نه!

من گدایی میکنم از تو فقط یک چیز را…
از تو میخواهم نگاهت را و آب و دانه نه!

فیض اشک من فقط با چای بعدش کامل است
هست جز فنجان چای روضه ات پیمانه؟ نه!

اربعینم لنگ امضای رقیه مانده است
کار من حل می شود بی اذن آن دُردانه؟ نه!

با گلایه گفت: پیش من بیا بابای من
به کلیسا سرزدی اما به این ویرانه نه!

تو همیشه موی من را شانه می کردی پدر
خوب میدانم که این دفعه نداری شانه؛ نه!

 علی میرحیدری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا