شعر شهادت امام كاظم (ع)

درد غریبی

برای نور هم صحبت شدن با ظلمت آسان نیست
بگو درد غریبی را مداوا نیست درمان نیست

امام شیعه را با دستهای بسته می بردند
کدامین ابر، از این داغ از این غصه گریان نیست

چرا این زهر دست از جان شیعه برنمی‌دارد
کسی همچون رضا امشب از این ماتم پریشان نیست

به هارون الرشید و سندی ابن شاهکش لعنت
نفهمیدند امام شیعه جایش کنج زندان نیست

الا ای ماه فی قعرالسجون جانم فدایت باد
کنار حجت الاسلام حتی یک مسلمان نیست

چگونه با زبان روزه در غل بودی و زنجیر
ز داغت لحظه افطار چشم عرش بارانیست

مگو خَلّصنی یا رب قلب عالم را مزن آتش
که اصلاً خاطرات خوبی از این جمله در جان نیست

سه روز و شب تنت را بر پل بغداد جا دادند
پل بغداد قطعاً بدتر از ریگ بیابان نیست

خدا را شکر عمامه،عبا، جامه، قبا داری
تنت عریان لبت عطشان کسی دور تو خندان نیست

دهانش بوی می میداد آنکه بر دهان میزد
مگر بر غنچه لب های او آیات قرآن نیست

 محمود یوسفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا