شعر شهادت حضرت عباس (ع)شعر مناجات امام حسين (ع)

دستگیر عالم

کشید چشمِ تو خورشید کامل ما را
گرفته وسعتی از نور ، محفل ما را

به سمت جَذْبه‌ی داغ تو جذب خواهد شد
هر آنکه خوب ببیند دلایل ما را

همه، بنی اَسَدِ بوریا‌ به‌ دستِ توائیم
به گُودِ عشق کشاندی قبایل ما را

همیشه پرچم تو روی دوشِ این خانه است
غمت حسینیه کرده ست منزل ما را

هزار روزَنِ اُمّید را در آن وا کن
لباس کهنه ی خود فرض کن دل ما را

چِقَدر تیغ فراقِ تو کُشته‌ مُرده گرفت…
خودت قصاص کن این‌بار قاتل ما را

قسم به دامن آتش گرفته ی طفلت
شرارِ هجر تو سوزانده حاصل ما را

منِ نشسته دمِ در..،غذا نمی خواهد
به کربلا برسان دست سائل ما را

فنونِ اهل جنون درس می دهد یک عمر…
بیا ببین هنر پیرِ عاقل ما را

اواخر همه ی ما کنارِ جز تو مباد!
تویی که خاطره کردی اوایل ما را

فرات؛ مِلکِ سند خورده‌ی اباالفضل است
سپرده اند به عبّاس ساحل ما را

همین که خورد زمین..،دستگیر عالم شد
هزار مرتبه حل کرده مشکل ما را

نوشته اند سرش روی نیزه بند نشد
همین به ضَجّه رسانده مقاتل ما را

عقیله بعد علمدار رو به علقمه گفت:
خدا بخیر کند وضع محمل ما را

سنان یکی دو قدم مانده تا بمن برسد
تو نیستی بِکِشی حدِّ فاصل ما را

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا