شعر وروديه محرم

میان روضه ی جدَّت

تا دلم از کرده های خویش نادم می شود
بیش تر از پیش چشمم گریه‌لازم می شود

“اشک”،بال پر زدن در وادی معراج هاست
گریه‌کُن در روضه جبریلِ عوالم می شود

شمع باشی یا که پروانه..،چه فرقی می کند
سوخت هرکس که درونش “عشق” حاکم می شود

هر که سنگ طعنه های خلق را تاب آورد
حتم دارم شیشه هم باشد،مقاوم می شود

گرچه هِی در می زنم..،کشکول من را پُر نکن
دست سائل تا که خالی شد..،مزاحم می شود

این خرابت را بیا و لطف کن..،بیرون نکن
قول خواهد داد که یک روز سالم می شود

تا گناهی می کنم،زهرا وساطت می کند
پُشت مادر،طفلِ بازیگوش قایم می شود

آه ای ماهِ هزار و چند صد ساله بگو
سهم ما تا کِی سیاهیِّ مُداوم می شود

هر زمان “ناحیّه” می خوانم تصور می کنم
روح من تا کربلایش با تو عازم می شود

گریه..،تنها در میان روضه ی جدَّت “حسین”…
اشک هرچه می دهی خرج مراسم می شود

لااقل “این‌جسمِ‌عریان‌مانده” را..،دفنش کنید
نامروَّت ها کسی این‌قدر ظالم می شود

آن ردا و آن عبا و آن عمامه بس نبود…
کهنه پیراهن مگر جزو غنایم می شود!؟

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا