شعر شهادت حضرت رقيه (س)

دشمنت آمد

دشمنت آمد و دستان دعایم را دید

چهره مضطرب و غرق حیایم را دید

سعی کردم که نبیند ولی انگار نشد

زینت گوش و النگوی رهایم را دید

معجرم را به خدا سفت گرفتم اما

چادر خاکی و انگشت نمایم را دید

به دلیلی که نسب از تو گرفتم من را

آنقدر زد که ورم کردن پایم را دید

دست در دست پدر دختر شامی آمد 

پای نی کودکی سر به هوایم را دید

زخم بازوم نهان بود و زن غسّاله

وقت غسلم اثر رنج و بلایم را دید…

 محسن ناصحی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا