شعر شهادت حضرت رقيه (س)

خیلی دلم تنگه

خیلی دلم تنگ شده واست بابا
دلتنگتم با همه وجودم
چطور دلت میاد پیشم نمیای؟
من که برات دختر خوبی بودم

دلم گرفته بابا از زمونه
دلم گرفته بابا از روزگار
دل ربابم مث من گرفته
داری میای داداش علی رم بیار

اگه بیای حال منم خوب میشه
اگه بیای پائیزمون بهاره
قول بده اومدی برام بخندی
قول میدم اینجا کسی چوب نداره

بابامی با همین سر بریده
منم هنوز دخترتم مگه نه؟
یادته دوس داشتی که زود بزرگ شم
ببین ، مث مادرتم مگه نه؟

سکینه هم دلش برات تنگ شده
عکستو رو خاک می کشید بابایی
عمه میگه شبیه زهرا شدم
اونم شبا درد می کشید بابایی ؟

عروسکم گم شده توی صحرا
هیشکی دیگه ازش خبر نداره
بد نمیشه حالا که مو سفیدم
برام عروسک بخرن دوباره؟

خرابه فهمید که چرا بیدارم
چیکار کنم دلم بابامو می خواد
به عمه گفتم اگه امشب نیاد
برای تشییع جنازم میاد

صدای پا میاد می‌ترسم بابا
صدای پا میاد می‌لرزه تنم
سربازا رفتن پا می‌شم دوباره
خودم رو از ترسه به خواب می‌زنم

مجید رضایی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

  1. سلام و عرض درود و احترام خدمت شاعر گرانقدر استاد من میخواستم در یک جشنواره ای از شعر شما و به نام شما در یک قطعه ی صوتی استفاده کنمو خودم این را به شکل دکلمه بخوانم و در انتها با افتخار از شما شاعر گرانقدر نام ببرم آیا چنین اجازه ای را دارم ؟ قطعا اگر شما حتی یک درصد اجازه ندهید با ذکر نامتان این کار را انجام نخواهم داد اما اگر این لطف بزرگ را به من بکنید و من این شعر دلنشین را در قالب دکلمه بخوانم و از شما هم نام خواهم برد با افتخار. ممنونتان میشوم اجرتان با امام حسین«ع»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا