شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر

دیگر رمقی نیست

بابا بنگر رویِ به هم ریخته ام را
وا کن گره یِ موی به هم ریخته ام را
دیگر رمقی نیست به رویت بگشایم
چشم تر ِ کم سویِ به هم ریخته ام را

من فاطمه ی شام شدم خُرده نگیری
لرزیدنِ بازوی به هم ریخته ام را
از مو که مرا بین هوا زَجر نگه داشت
دیدند تکاپویِ به هم ریخته ام را
آرام کن عمّه تو پس از حرفِ کنیزی
این خواهر ِکم روی به هم ریخته ام را
هر تکه ای از زیور ِ من دستِ کسی رفت
پیدا کن اَلَنگوی به هم ریخته ام را
در شام ِ غریبانِ من آرام بشوئید
خونابه ی پهلوی به هم ریخته ام را
زیبایی دختر یکی اش مویِ بلند است
صد حیف که گیسویِ به هم ریخته ام را…

 محمد جواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا