شعر شهادت حضرت معصومه (س)

راه عاشقی

حاشا که راه عاشقی بی دردسر باشد
حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد

سهمش پریشانی‌ست حیرانی‌ست ویرانی‌ست
خواهر که از حال برادر بی خبر با شد

این راه را با شوق دیدار تو طی کردم
راضی مشو باغ امیدم بی ثمر باشد

انگار تقدیرم فراق توست پس باید
با نا امیدی چشم گریانم به در باشد

دارم جواب نامه ات را می دهم اما
با نامه ای که دستخطش چشم تر باشد

تنها به اینجا آمدم اما خیالت تخت
حاشا که در قم مردمان بدنظر باشد

حتی اگر داغ تو را در طوس می دیدم
دیگر نمی دیدم تنت بی بال و پر باشد

دیگر نمی دیدم سرت در طشت زر باشد
یا که لب خشکت اسیر چوب تر باشد

آری تو هم هرگز نمی دیدی که ناموست
با قاتلانت چند منزل همسفر باشد

در ازدحام مردمان بدنظر باشد
در زیر پای اسب ها دنبال سر باشد

محمد علی بيابانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا