شعر شهادت امام باقر (ع)

زخمی زهر

زخمی زهری بود و بر غم مبتلا بود
زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود

پنجاه سال عمر او با درد بگذشت
پنجاه سال، او روضه دار کوچه ها بود

تب می نمود و یاد مادر گریه می کرد
او خوب با سر درد و سیلی آشنا بود

لب تشنه بود و زهر آتش زد به جانش
چون یادگاری حسین و مجتبی بود

عادت به «لایوم کیومک» داشت حرفش
یعنی گریز حرف هایش کربلا بود

در خاطرش مانده شلوغی های گودال
جد غریبش را که زیر دست و پا بود…

محسن حنیفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا