دسته‌بندی نشده

سائل اولاد بنی فاطمه ام

بازهم حال وهوایت به سرم افتاده
قطره اشکی ز دوچشمان ترم افتاده
سائلم سائل اولاد بنی فاطمه ام
ومسیرم به سرخوان کرم افتاده
اربعین میرسد ازراه مرایاری کن
بهر این زائر دل خسته خود کاری کن

خواب دیدم که تورادیدم وغرق شعفم
گفتم ای دوست ببین عاشق وهم جان به کفم
قطره بودم تو مرا دست گرفتی مولا
شکر و لله که منم زائرشهرنجفم
بازمن بودم وان سیل خروشان عجیب
باز مشایه و روجانب بستان حبیب

دل من تنگ شده حضرت جانان زفراق
به دل من نگذاری زغم هجر تو داغ
تشنه ام تشنه مدد کن که میان موکب
کام شیرین شود ازتلخی چائی عراق
جان به قربان توکه این همه شیدا داری
انچه خوبان همه دارند تو یکجا داری

دیدم انگار زداغ غم تو درمحنم
پرکشیدم سوی دلدار زشهرو وطنم
موکبی بود و همه پای برهنه در راه
باهمان جمع برای تو حسین سینه زنم
بعدازان سینه زنی میشنوم زمزمه ای
میهمان کرم مادر ما فاطمه ای

یک دوسالی است حرم برروی ماها بسته است
عاشق سینه زنت زین همه دوری خسته است
اربعین میرسدازراه به لطف توحسین
خادم سینه زنت کرببلا سرمست است
همگی چشم به این درگه احسان داریم
چشم بر لطف توای شاه خراسان داریم

 سعیدنصیری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا