شعر اربعین حسینی

با قد خم آمدم

با قد خم آمدم اما سرافرازم حسین
نیستم پیغمبر اما پر ز اعجازم حسین

کوفه و شامات را با آه ویران کرده ام
دختر خیبر شکن هستم پر از رازم حسین

همه رفتند بی قرارم

عاشق اما گناه کارم من
دل ندارم، خدا که دارم من
همه رفتند بی قرارم من
به زیارت امید وارم من

موکب نداشتیم؟

من را به چرتکهء کرده های خویش
اصلا بنا نبود عقوبت کنی حسین

کردم حساب روی نگاهت بزرگوار
باشم امیدوار که دعوت کنی حسین

زینب رسیده کربلا

زینب رسید کشته بی سر قیام کن
باز از رگ بریده به خواهر سلام کن
یک اربعین که حرمت من را نداشتند
تو الاقل به پیری من احترام کن

إلی الحسین

برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم، عقیق میخواهم

عطای قوه ی اشکی، شهید اشک روان!
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم

راه نجف تا کربلا

فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت

انگار بوی تربت مُهر مرا داشت

یا صاحب الزمان(عج)

تکیه کردم بر همه بر روی دیواری که نیست
یخ فروشم یخ فروش اینجا خریداری که نیست!

آه! چاه جمکران، دلتنگ دیدارم چقدر
نامه هایم را نبردی پیش دلداری که نیست

بانو

پاییز بودن ، بــــرگ های زرد می خــواهد
باران سرودن اشک های سرد می خــواهد
از درد گفتن سینه ای پُر درد می خــواهد
از زینبِ کبــــری نوشتن مرد می خــواهد

آقا سلام

آقا سلام! این گرهء کور وا نشد
آخر دوباره قسمت ما کربلا نشد

جاماندم از مسیر نجف تا به کربلا
حالم بد است، درد فراقم دوا نشد

لاله‌های سربریده

بهار از چله‌ی داغِ زمستان‌ها خزان برگشت
به باغِ لاله‌های سربریده باغبان برگشت

زمین با گریه دور مقتلِ خورشید می‌گردید
صدای روضه‌ی روزِ دهم آمد؛ زمان برگشت

جان من در قتلگاه

از کنار پیکر تو بی کس و بی یار رفتم
جان من در قتلگاه و با دلی غمبار رفتم
اولین بار است از تو من جدا گشتم عزیزم
طاقتم را برده این غم با دو چشم زار رفتم

حسین جانم

جز گنبدت هر آنچه که تابید را ببخش
از پشت کوه آمده؛ خورشید را ببخش

شرک است، فکرِ سجده به شش‌گوشه‌کعبه‌ات
علاّمه‌های مکتب توحید را ببخش

دکمه بازگشت به بالا