شعر ولادت حضرت علی اكبر (ع)

شب عشق است

شب عشق است

شب عشق است بیارید همه دلها را
به مدینه برسانید سلام ما را
آسمان خاک نشین در میخانه شده
تا بنوشد قدحی از می این صهبا را

ماه امشب به زمین آمده با عشق و جنون
تا ببوسد کف پای نوه مولا را
یوسفان, ماه رخان, از پی هم می آیند
تا ببینند جمال پسر لیلا را
به سوی عرش تبرک ببرند از امشب
خاک زیر قدم عشق بنی الزهرا را
خنده های علی اکبر روی دستان حسین
بیشتر از همه کس برده دل سقا را

شب میلاد شده موج کرم می آید
امشب از راه, اذان گوی حرم می اید

هیچکس از علی اکبر به خدا سرتر نیست
بیشتر نیست ز پیغمبر اگر, کمتر نیست
تا که چشمان خودش را به عمویش واکرد
عمویش گفت روی دستِ علی اکبر, نیست
علی آمد که به لیلا همه تعظیم کنند
علی آمد که بدانند حسین ابتر نیست
این چنین گل پسری قسمت هر بابا نیست
این چنین گل پسری قسمت هر مادر نیست
دست او سفره اگر پهن کند می بینی
هیچ دستی بجز این دست گداپرور نیست
عالم بی علی اکبر به خدا عالم نیست
محشر بی علی اکبر به خدا محشر نیست
جای دارد که به هر ثانیه حسرت بخورد
هرکسی پا به رکاب نوه حیدر نیست

به جنون می رسد عالم ز تماشات علی
عرش هم سجده کند به قد و بالات علی

خاک زیر قدمش تاج سر شاهان است
روح او جان جهان است و جهان جان است
دلش آئینه وحی است و جمالش قرآن
نفسش باد صبا, چشم ترش باران است
پیش او قیمت نوکر چقدر می ارزد!!!
پیش او قیمت یوسف چقدر ارزان است
تا که می گوید اذان عرش به خود می گوید
چقدر این نوه فاطمه خوش الحان است
قطره ای از سکناتش, وجناتش دریا
شرح و تفسیر کمالش خود “المیزان” است
شب میلاد علی بس که همه کف زده اند
دست ها سرخ شده یا که حنابندان است

علی اول ارباب دو عالم آمد
هشتمین بانی شبهای محرم آمد

موقع هوهوی تو ارض و سما می لرزد
لشگر از رزم تو بی چون و چرا می لرزد
تو اگر “نصر من الله” بگویی به خدا
آسمان, خاک, زمین, آب, هوا می لرزد
مثل عباس, تو با سبک علی می جنگی
تو به میدان بزنی کرببلا می لرزد
نعره در خاک بزن تا که ببینی اصلاً
شنوا هیچ, تن ناشنوا می لرزد
تو اراده بکنی تیغ اگر برداری
بدن نحس تمام رقبا می لرزد
تو و عباس که یکباره به میدان بزنید
عرش هم زیر قدمهای شما می لرزد

هم علی هستی و هم احمد و هم فاطمه ای
تو علی اکبر اربابی و عشق همه ای

تو به میدان زدی و لحظه ایثار آمد
موقع حمله شاگرد علمدار آمد
پیرمردان همگی جنگ‌ رها کردند و
همه گفتند به هم احمد مختار آمد
ناگهان نام علی روی لبت صاعقه زد
زهره ها آب شد از آن طرف آمار آمد
آنچنان چرخش تیغ تو سرانداخت زمین
فکر کردند همه حیدر کرار آمد
داشت دشمن ز رجزخوانی تو در میرفت
زیر پاهای عُقاب تو به اجبار آمد
مثل آن روز که حیدر به دل خیبر زد
ملک الموت دگرباره به احضار آمد

باجگرها همه شان بی جگر و خوار شدند
همه در پنجه تیغ تو گرفتار شدند

یا علی گفتی و کفر همه بالا آمد
کینه و بغض علی باز به دلها آمد
تیغی از راه رسید و به سرت دست کشید
بعد از آن موقع لرزیدن دلها آمد
ابر بارید ولی قطره به قطره خون بود
اشک هم در دل دیده به تماشا آمد
اسب برگشت ولی خیمه نه, سمت لشکر
نیزه ها پشت سر هم همه بالا آمد
ارباً اربا شدن پیکر تو حتمی شد
لحظه گریه و خم گشتن بابا آمد
یک نفر پشت سرش سینه زنان می آمد
عمه ات هم وسط لشکر اعدا آمد

تا حرم گریه کنان تا خبرت را بردند
پیکرت را نه, کمی بال و پرت را بردند

مهدی نظری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا