اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر شهادت اهل بيت (ع)شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

شعر روضه حضرت ام البنین(س)

روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته
باغِ من گُل داشت روزی حیف حالا سوخته

وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند
وای بر دل زندگی‌ام جمله یکجا سوخته

کاروانی که دلم را بُرد روزی با خودش
آمده از گرد و خاکِ راه اما سوخته

هرچه گشتم بِینِ‌شان شاید که بشناسم کسی
هرکه دیدم پیر بود و شمع آسا سوخته

بال و پرهاشان شکسته یا کبود و بی رمق
شانه‌ها از تازیانه خُرد حتی سوخته

چشم‌ها از فرطِ سیلی سرخ و نابینا شده
چهره‌ها لبریزِ تاول زیرِ گرما سوخته

گیسوان زردند , گویا بین آتش مانده‌‌اند
تارِ موهاشان گره خورده است گویا سوخته

تا که پرسیدم امیرِ کاروان حالا که هست
بِین‌ِشان دیدم زنی اما سرا پا سوخته

گفتمش کو گیسوانِ زینبی‌ات گفت : آه
شعله‌ای بر معجرم اُفتاد آنجا سوخته

گفتمش سالارِ زینب را نمی بینم چرا؟
گفت دیدم چهره‌اش بر ریگِ صحرا سوخته

شعله بود کرببلا و دود بود و خیمه‌ها
بِینِ آتش دختری دیدم که تنها سوخته
حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا