شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

طفل معصوم

این همه نیزه و شمشیر و سپر لازم نیست
موقع کندن گل تیر و تبر لازم نیست

در جدالی که فقط خطبه قرائت می شد
طفل معصوم زدن را ، به نظر لازم نیست

آب می دادی ام این طفل ز دنیا می رفت
قاتلش بود عطش ، تیر دگر لازم نیست

نیت جنگ ندارد ، پی آب آمده است
این همه لشکر و گردان و نفر لازم نیست

پسرم نیست اگر زنده بیاید خیمه
شوهرم بی‌کس و یار است پسر لازم نیست

دق نده حرمله ، گهواره ی او را نشکن
خون دل خورده‌ام و خون جگر لازم نیست

نیست اندازه ی سر نیزه ، سر اصغر من
به روی دست ببر ، نیزه ی سر لازم نیست

روضه ی مشک بخوانم پسرم میخوابد
بین این همهمه لالایی اگر لازم نیست

شیر دادند به اطفال ، زنان در بازار
بعداز این شام که دیدیم،سحر لازم نیست

علیرضا وفایی خیال

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا