شعر شهادت حضرت رقيه (س)

مجنونم خنده ی لیلامو میخوام

مجنونم خنده ی لیلامو میخوام
بی خوابم صدای لالامو میخوام
عمه پس کی سفرش تموم میشه
خسته ام من دیگه بابامو میخوام

بگو عمه بابام اومد به همه
اینکه رو گونمه اشک شوقمه
نمیذارم کسی اذیتش کنه
دیگه امشب بابا پیش خودمه

بابا اومدی چی شد پیکر تو
چه بلایی اخه اومد سر تو
دیگه از لبات سوالی ندارم
پس توام نپرس چی شد معجر تو.
باباجون ارزوهامو یادته
چادر و النگوهامو یادته
چقدر موهامو دوست داشتی بابا
راستی باباجون موهامو یادته

اومدم پر بزنم پرم شکست
باباجون سنجاق رو سرم شکست
تو بیابون با لگد پهلوی من
شبیه پهلوی مادرم شکست

بال پروانه شکستست نمیشه
گریه با چشمی که بستست نمیشه
دیگه دستام بابا قوت نداره
دیگه این دست واسه من دست نمیشه

بابا خسته شدم از درد کمر
دیگه نه لالا میخوام نه گل سر
خیلی عمه رو اذیت میکنم
دیگه دخترتو با خودت ببر
امیر علوی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا