شعر عصر عاشورا و شام غريبانشعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت كوفه

تویی که قبله ی اولاد مرتضی بودی

تویی که قبله ی اولاد مرتضی بودی
تویی که فاطمه شهر کربلا بودی
حرام بود نگاه به سایه ات حتی
تو یادگار پیغمبر خدا بودی
تویی که نام شریفت همیشه حرمت داشت
به روی ناقه عریان بگو چرا بودی
تویی که بود همیشه حسین همراهت
چه شد که همسفر شمر بی حیا بودی
کسی که خواند تو را خارجی, نبود اصلا
در آن زمان که به آغوش مصطفی بودی
به احترام تو باید فرشته گل میریخت
میان شام چه شد زیر سنگها بودی
شکست حرمت بال و پرت زبانم لال
چه آمده به سر معجرت زبانم لال
محمد حسین رحیمیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا