شعر اربعین

مسافر حرمم

بخر مقابل چشمانِ خوب‌ها بد را
نشان بده به همه لطفِ بیش، از حد را

ببخش، حاجتِ من کمتر است، از کَرمت
خودت بخواه، برایم هر آنچه باید را

مسافر حرمم؛ روی بال سجاده
سلامِ صبح، به مبدأ رسانده مقصد را

به جمعِ گریه‌کنان؛ بین ابرها بردی
همان‌که چشمِ خودش را به گریه می‌زد را

شهادتِ نفسم شد دَم حسین حسین
نگیر، از لب خشکم فراتِ اَشهد را

کلاغ را چه به پرواز، با کبوترها !
همان که هیچ ندیده‌ست، رنگِ گنبد را

بحقّ پای سپاهِ پیاده‌ی حرمت
نگیر، از منِ بد؛ اربعینِ مشهد را

 رضا قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا