شعر شهادت امام هادی (ع)

وامصیبت

اي توتياي حور و مَلَك خاك پاي تو
اي بهتر از بهشت برين سامراي تو

تنها نه سامرا، نه زمين و اهالي اش
هفت آسمان نشسته به زير لواي تو

خورشيد ذرّه وار دم صبح مي رسد
در پيشگاه حضرت گنبد طلاي تو

هر چند از بهشت فراوان شنیده ایم
مارا بس‌است گوشه‌ی صحن‌وسراي تو

“از هرچه هست و نيست دگر بي نياز شد”
دست كسي كه مرتبه اي شد گداي تو

تكبير گفته است هزاران هزار بار
آن كه شنيده”جامعه”را با صداي تو

تفتیش منزل تو و تبعیدِ آن‌چنان
یک پرده بود از آن همه درد و بلای تو

ای خانه‌ی تو عرش خداوند ذوالجلال
کِی کاروان‌سرای گداهاست جای تو؟

فریاد وامصیبت ما تا به شام رفت
یعنی کشیده شد به کجا ماجرای تو؟

توهین دلقکی به تو درمجلس شراب
مارا نشانده تا به ابد در عزای تو

از بس که باحسین دلت ارتباط داشت
شد حُجره ی تو آخر سر کربلای تو

با اينكه در ديار غريبي شدي شهيد
كاري نداشت دست كسي با ردای تو

ديگر هزار و نهصد و پنجاه تا نبود
زخم دهان گُشاده روي عضوهاي تو

ديگر كنار پيكر بي جان حضرتت
سيلي نخورد دختر دردآشناي تو

محمد قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا