شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

ولدی علی

مثل آهی که نهاد از مصدرش بیرون کشید
نیزه را بابا ز حلق اکبرش بیرون کشید

دشنه‌ای،نای اذان‌گویِ حرم را باز کرد…
چندتا اَشهَد ز عُمق‌ حنجرش بیرون کشید

فرض کن شمشیر با فَرقِ جوانی لج کند…
تیغ را باید چگونه از سرش بیرون کشید!

آنقَدَر پا خورد..،جلد مصحفش پاشیده شد
برگه برگه می‌توان از دفترش بیرون کشید

با عبایی که حسین آورد در آن ازدحام…
چند‌عضوی را فقط از پیکرش بیرون کشید

زخم پهلوی پسر را دید..،داغش تازه شد…
میخ را با چه عذابی مادرش بیرون کشید

هر دری زد تا علی “بابا” بگوید که..،نشد
لخته ی خون را اگرچه آخرش بیرون کشید

روی نعش شاهزاده داشت جان می داد..،آه…
شاه را از این مصیبت خواهرش بیرون کشید

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا