شعر شهادت امام كاظم (ع)

واویلا

این تخته ی در تیزیِ مسمار ندارد
این لنگه ی در آتش و دیوار ندارد

از چار غلامی که می آیند یکی هم
با حلقه ی انگشتر تو کار ندارد

باران گل آمد به سرت موقع تشییع
بازاری بغداد که آزار ندارد

آنقدر سبک گشته تنت آخر عمری
جز سلسله و پیرهنت بار ندارد

انکار اگر شد غم و دردی که کشیدی
این ساق شکسته دگر انکار ندارد

مامور رسیده است و برای تو غذایی
جز مشت و لگد موقع افطار ندارد

ملعون دهنش باز نشد جز به جسارت
یک ذره حیا پیش تو انگار ندارد

سردی غل جامعه را تاب و تحمل
این جسم نحیف این تن تب دار ندارد

یک لحظه ملاقات نکردی پسرت را
زندانی بغداد که دیدار ندارد

تو میروی و سایه ی سلطان به سرش هست
معصومه ی تو غصه ی بازار ندارد
 گروه شعر یا مظلوم

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا