شعر گودال قتلگاه

وای حسین

بسته راه نفسش را سرِ یک نیزه ی کند
به پرش باز گرفته پرِ یک نیزه ی کند

هیچ کس نیست بیاید که بلندش بکند
حق بده خواهرش از دور اگر غش بکند

قدرتی نیست که دیگر بشود پا بشود
جا ندارد بدنش تیر دگر جا بشود

وقتی از خیمه ی او دختر او جیغ کشید
به تنش بود نفس بر گلویش تیغ رسید

به سرش سنگ زدند آه که ابروش شکست
بسکه او‌ خورد لگد دنده و پهلوش شکست

پسر حضرت زهراست که عریان شده است
هستی حضرت سقاست که عریان شده است

هرکسی موقع غارت ز تنش سهمی داشت
وای دشمن چقدر لشکر بی رحمی داشت

محمود شهرستانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا