شعر مناجات با خدا

یا ستارالعیوب

بیشتر از هر کسی با بنده اش تا کرده است
مرده بودم مرده را باعشق احیا کرده است

حقِ من اصلا نبود این عزت و این احترام
عیب پوشی اش مرا اینگونه آقا کرده است

داشت می رفت آبرویم بار ها پیش همه
آبرویش را همیشه خرج رسوا کرده است

چشم هایم خشک بود از معصیت های کثیر
چشم خشک سائلش را همچو دریا کرده است

در گنه گُم بودم و آمد به دنبالم خودش
عبد رسوای خودش را زود پیدا کرده است

با ابوحمزه، مجیر و افتتاح و جوشنش
خوب زخم بال هایم را مداوا کرده است

خواست تا شاهی کنم فردای محشر، آمد و
سینه ام را معدن عشق به مولا کرده است

وقت افطاری دلم را برد تا کرب و بلا
روزه ام را با غم کرب و بلا وا کرده است

کرد منصوبم که باشم نوکر کوی حسین
این چنین با آبرویم نزد زهرا کرده است

یاد جسم درهم ارباب زهرا روضه خواند
روضه ای جانسوز در گودال برپا کرده است

شمر با خنجر رسید و فاطمه از حال رفت
ناله ای زد تا ابد آن ناله غوغا کرده است

پیش چشمان حسینش آب را بر خاک ریخت
بی حیایی را حرامی خوب معنا کرده است

محمد مهدی شیرازی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا